سلام مادر. برخیز که دوران رنج‌هایمان سر آمده است. چشم‌های خسته‌ات را باز کن. دیگر قرار نیست از پس رحِم با هم سخن بگوئیم. اگر عجوزه‌های مدّعیِ عرب، من و تو را تنها گذاشتند؛ باکی نیست! من دیگر به دنیا آمده‌ام! بیا برخیز که این چهار قابله‌ی بهشتی را مشایعت کنیم. این چار بانوی گندم‌گون و بلند قامت را. ساره، آسیه، مریم و کلثوم. همان‌ها که پدرم رسول خدا فرمود: تو و آنان برترین بانوانِ عالَمید. و این همه حوریانِ تشت و ابریقِ بهشتی در دست را، که منتظر ایستاده‌اند تا چشم‌هایت را باز کنی و به آسمان برگردند.

چشم‌هایت را باز کن مادر. این منم، فاطمه!.

ادامه مطلب

سبوی چهل و نهم: «پرده نشینِ پاکی»

سبوی چهل و هشتم: «واپسین غروب، نازنین طلوع»

سبوی چهل و ششم: «کافه‌ی خیابانِ تروکادرو»

باز ,تو ,بهشتی ,چشم‌هایت ,کن ,مادر ,را باز ,چشم‌هایت را ,برخیز که ,باز کن ,این همه

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دیدگاه شیعه مجله من من مجله فراستو مجله دکوراسیون داخلی، کابینت، بازسازی علیرضا ناصری مود (کاربرگ نمرات دانش آموزان) اناجیل چهارگانه جنگل کوچک پرسش مهر گفتاردرمانی در گرگان pc-an