حالِ آقایم خوب نیست. و این، مرا از همیشه نگران‌تر می‌کند. خانه کوچکِ امام عسکری ـ سلام خدا بر اوـ برو بیائی است از شیعیانی که دسته دسته وارد هَشتی می‌شوند و کمی بعد با چشمانی سرخ و ورم‌کرده خانه را ترک می‌کنند. دورتر از دربِ خانه زیرِ درخت، چند نفری ایستاده مراقب اوضاع هستند. در میان‌شان نِحریر» را می‌شناسم. ندیم خلیفه‌ی عباسی! غلط نکنم این بار هم قرار است راپورتِ اوضاع را برای مُعتَمِدِ عباسی ببرد! گرچه خبر بیماریِ آقایم، در تمام سامره پیچیده است و همه‌ی شهر صحبت از ابن الرضاست.

بوی جنایت می‌آید! بوی مخفی‌کاری! بوی سَم!

نفس‌م به سختی بالا می‌آید؛ مثلِ نفس‌های آقایم. اما نفس‌های من پر از دل‌هره» است و نفس‌های او پر از درد»! نمی‌دانم چه کنم. گرچه دیگر جانِ جوانی ندارم اما باز از این طرف به آن طرف می دوم. به این دستور می‌دهم و از آن دیگری کار می‌خواهم. لحظه‌ای بعد، صدای ضعیفِ مولایم از حجره بلند می‌شود.

ـ عَقید! کجائی؟

ادامه مطلب

سبوی چهل و نهم: «پرده نشینِ پاکی»

سبوی چهل و هشتم: «واپسین غروب، نازنین طلوع»

سبوی چهل و ششم: «کافه‌ی خیابانِ تروکادرو»

نفس‌های ,خانه ,بوی ,دسته ,گرچه ,ـ ,پر از ,است و ,از دل‌هره» ,دل‌هره» است ,نفس‌های او

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سایت لیژن کاپرا ، مزدا وانت ، کارا ، مزدا ۳۲۲ بهترین وکیل در اصفهان دلقک روابط عمومی اداره کتابخانه های عمومی سیستان وبلوچستان فروش پلی لاکتیک اسید ; قیمت پلی لاکتیک اسید دریافت مجموعه جدیدتربن ها و بهترین ها فروش فایل مسافری با رویاهای دست نیافتنی سالن زیبایی لارا | آرایش عروس | رنگ مو